متن ترانه باران از بابک یعقوبی
رهاتر از آواز بخوان که سردم من
تو خوانده ای حتا، به خودچه کردم من
جهانمو پر کن، پر از پر و پرواز
به پاس حرمت عشق، به لحظه ی اعجاز
رهاتر از آواز، فراتر از آغاز
آنکه می آید تویی
رهاتر از باران، فراتر از فریاد
آنکه می خواند تویی
آنکه می آید آنکه می خواند
چنانکه می ماند، همیشه می داند
تو از بهاروترانه وباران
پر از هوای تازه ی یاران
تو صبح روشن عشق
به قله ها به کوهساران
چه مانده ازمن وتو جز اینکه بازآیی
جز اینکه با تب عشق
حماسه ساز آیی
آنکه می ماند چنانکه می داند
آنچه می بیند به قصه می خواند