متن ترانه زهی عشق از میلاد نامجو
زهی عشق زهی عشق
که ماراست خدایا
چه نقض است و چه خوب است
چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم
از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان
چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه
زهی با دلی همراه
که جان و جهان را
به یار است خدایا
زهی شور زهی شور
که انگیخته حالم
زهی کار زهی بار
که انجاست خدایا
فرو ریخت فرو ریخت
شاهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد
که برخاست خدایا
فتادیم فتادیم
بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم
چه قوقاست خدایا
ز هر کوه ز هرکوه
یکی دود دگرگون
دگربار دگربار
چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر
همه بسته چرا
چه بند است چه زنجیر
که پرپاست خدایا
چه نقشیست چه نقشیست
در این تابه دلها
غریبست غریبست
ز بال است خدایا
خموشید خموشید
که تا فاش نگردید
که اقیار گرفته است
چپ و راست خدایا
فرو ریخت فرو ریخت
شهنشاه سواران
زهی گر زهی گر
که برخواست خدایا
فتادیم فتادیم
بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم
چه قوقاست خدایا