متن ترانه فرمانروا از مرتضی اشرفی
دست مریزاد که بی من می تونی
منو از تو سرت می پرونی
کاش یکم از مریضیم بدونی
می ری موهای من گندمی شه
کار من بغضو سر در گمی شه
عاشقت شاعر مردمی شه
واسه قلبم تو فرمانروایی
اینهمه زار زدم پس کجایی
از خودی می خورم دردم اینه
بسمه اینهمه بی وفایی
خسته ام وای عجب ماجرایی
دل که از سنگ و آهن نمی شه
دل تو غم ها پناهنده می شه
عاشقت بی تو خواننده می شه
تو خودم بی تو دادگاهی می شم
من به جای تو هم قاضی می شم
تا به زندون تو راضی می شم
واسه قلبم تو فرمانروایی
اینهمه زار زدم پس کجایی
از خودی می خورم دردم اینه
بسمه اینهمه بی وفایی
خسته ام وای عجب ماجرایی