علی باقری شهید گمنام
Ali Bagheri Shahid Gomnam
یه دلخوشی مثلِ یه غنچه ی
سفید واسه یه مادر شهید
یه مادری که حتی جوونیای بچه هاشم ندید
بغض میکنه گریه میکنه اون واسه
ی پلاکی که تویِ جنگ شد ناپدید
گمنام اما یه خاطره شدی
تو قابِ عکسِ این خاکِ سرزمین
بی نامو نشون با قلبی مهربون
چه آرامشی دادی به ایرانمون ایرانمون
یه عمرِ غصه داشت انتظار چشاش به راه مینشست
نفس شماره شد هر پلاکی گم میشد دلش میشکست
شهیدش اومد و تو آغوشش گرفت دیگه گریه نکرد
گرفت دستشو دیگه حرفی هم نزد گلایه ای هم نکرد
گمنام اما یه خاطره شدی تو قابِ عکسِ این خاکِ سرزمین
بی نامو نشون با قلبی مهربون چه
آرامشی دادی به ایرانمون ایرانمون
شهیدش اومد و تو آغوشش گرفت دیگه گریه نکرد
گرفت دستشو دیگه حرفی هم نزد گلایه ای هم نکرد
گمنام اما یه خاطره شدی تو قابِ عکسِ این خاکِ سرزمین
بی نامو نشون با قلبی مهربون
چه آرامشی دادی به ایرانمون ایرانمون
گمنام اما یه خاطره شدی
تو قابِ عکسِ این خاکِ سرزمین
بی نامو نشون با قلبی مهربون
چه آرامشی دادی به ایرانمون ایرانمون