عماد قویدل همین قدر میدونم
موزیک: ساسان فرهمند
تنظیم: ساسان فرهمند
Emad Ghavidel Haminghadr Midoonam
Music: Sasan Farahmand
Arrangement: Sasan Farahmand
همینقدر میدونم که پدرمو وسطِ شب
بی خبر اعدام کردن ندادن جسدش هم
من حتی سنم نمیرسیدش به 18 ماه و
بعد ها شنیدم ، دفنه توو بهشت زهرا
حالا هر چی هم بگم نمیاد بیرون از گِل
ولی راجع بهش فقط همینقدر میدونم که
اولین قدما رو برداشتم توو زندان با پدر
میگفت پسرمو نشون زندان بان بدم
میگفت امروز اگرچه پشت دیوارم
اما این مهم نیست که من چه مشکلی دارم
و کاش میشد اینو به همه مژده میدادم
که ببینید من چه پسر خوشگلی دارم
پدر رفتی عده ای در حق تو ظلم کردن
ولی بودن کسایی من رو بزرگ کردن
پدر دیگری اومد تا که کم واسه من نذاره
گر چه میتونست بگه من رو لازمم نداره
و مادری لطیف مثل فرش مخمل
همون مادر که کمه بگم هر چقدر هم
تو امروز میبینی من رو گرچه مَردم
ولی دونه دونه طلاشو خرج من کرد
آره مادری لطیف مثل فرش مخمل
همون مادر که کمه بگم هر چقدرم
تو امروز میبینی من رو گرچه مَردم
ولی دونه دونه طلاشو خرج من کرد
هنوزم با گذشته هام من توو گیر و دارم
به جز خدای بالا سرم من کی رو دارم؟
کیو دارم باهاش بشینم من دو کلام بگم
کیو دارم بهش بگم اینو تو برام بخر
کیو دارم ببینه ندارم حالِ خوشی من
کیو دارم ببینه پُرم از ناله و شیوَن
کیو دارم بگم اینو عشقه با من میمونه
کیو دارم بگه اشتباهم چی بوده
بچه بودیم میگفتن دور سرت بچرخم
حالا هیش کی نیست بپرسه خرت به چند من
اونا که آویزون بودن هر دَم به ساعت
حتی نبودن درد ما رو مرهم بذارن
الآن حال و روزم اینه که تا نیمه شب
قدم میزنم توو کوچه های تاریک شهر
سرده ، دستامو ها میکنم
مینویسم تا خودمو خالی کنم
به اسم قانون یه زندگی رو پاشیده کردن
اینا خیلی گوش خراشن ، آژیر دردن
وقتی حتی حق یه طفلِ صغیرو خوردن
رها کردن ما رو تنها فقیر و پر درد
یه عده خودشونو جای خدا میذارن
بعد میگن چرا جوونا از خدا بیزارن
وقتی جنگه بذار واسه من هم بد بشه
آخرش اینه یه گلوله از توو تنم رَد بشه
میدونم بی راهست این راهو پای رفتنم سسته
همین حالاش هم اشک تمام دفترم شسته
توو کشوری که به خوندن هم بها نمیدن
این کلمه ها به دستشون بهانه میدن
ولی این حرفا رو باید بگم تا خالی بشم
خب آره تو هم با عقده هایی که داری بجنگ
حالا که قصه حرفو به اینجا کشونده میگه
که زندگی فقط یه روشو نشون نمیده
گاهی توو خونه داری موزه ی فرش دستی
گاهی زندگیتو باختی ورشکستی
گاهی فاصله ی ما تا خونه روبرویی
کمه بحث پول باشه از هم دورِ دوریم
یکی خوراک میارن واسش با سینی مرغ
یکی صورتو نگه میداره با سیلی سرخ
یکی درآمدش نمیده کفاف خرج
یکی نوه هاشو میبره به طواف حج
اما اونکه داره دستگاه سکه زر کن
یه روز میشنوی که سکته زد مُرد
یا اون که با پول داره نوکر سینه چاک
یه روز همه رو میذاره و میره زیر خاک
ببین نمیخوام فاز درد و غم بگیرم
من حاضرم برای رشد مردمم بمیرم
من حرفام کهنست بذار نو شن بشینن
رو ریتم تا آیندمو روشن ببینم
نه نفسم از جای گرم بلند میشه
نه بچه خوشگلم نه هنر پیشه
من یه جوونم با یه دنیا حسرت پُرم
با حرفام نمیخوام تو رو خستت کنم
غم آخرباشه