فرزاد فتاحی آرمان شهر
Farzad Fattahi Arman Shahr
پنجه قفل شده رو سیگارو
رو کلیدهای پیانو میکشم
لبه اعتراضم و کوک زدم
نخ به نخ بخیه ها رو میکشم
میشکنه صداموالکل
یه نفس بالا میرم لیوان و
بلکه از حنجره پرواز بدم
روح دم گرفته تنهامو
صدای تیز امام جمعه ی شهر
مثل مته میره تو اعصابم
جمعه ها شوک زده شکستن دیوار صوتیه تو محرابم
تو فضای آرمان شهر من
نه امامی مونده و جماعتی نه رسولی
؟ قداره خون
نه خدایی و کتاب غلطی
شهر بی شکنجه و بی تبعیض
اوین بدون زندان می خوام
یه شبه بدون برق شلاق
یه طلوع خوشه بدون اعدام
چیکه های سرخ نت ریخته از
زخمهای ترانه ی معترضم
که یکی بگیره رد خون و
ببین کجای خط قرمزم
هر جا باشم مثل یه دیوونه ام
که پس حافظه تصویری و ماه و میبینه
هنوز از چشم میدان آزادی زنجیر
صدای تیز امام جمعه ی شهر
مثل مته میره تو اعصابم
جمعه ها شوک زده شکستن دیوار صوتیه تو محرابم
تو فضای آرمان شهر من
نه امامی مونده و جماعتی نه رسولی
؟ قداره خون
نه خدایی و کتاب غلطی
توی شهری که تو رویا ساختم
سیم جرثقیل طناب دار نیست
شهر آرمانی من جایی که
چهل سال ملت سوگوار نیست