حامد زمانی دلارام
ترانه: سعدی
موزیک: حامد زمانی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: ایمان احمدزاده
Hamed Zamani Delaram
Lyric: Saadi
Music: Hamed Zamani
Arrangement: Nima Nourmohammadi
Mix And Mastering: Iman Ahmadzadeh
بخت باز آید از آن در که یکی چون تو در
آید روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر
مادر گیتی چو تو فرزند بزاید این ظرافت
که تو داری همه دل ها بفریبد این لطافت
که تو داری همه غم ها بزداید چشم
عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
های بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت
بخواید گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا
نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم
هیچ نباید مژده ای دل که کنون وقت وصال
است و غمت رو به زوال است به عشاق
بگویید ره وصل بپویید که چار و مرض آن
چهارده ما که عالم همه مجنون رخش در
طلبش نعره زنانند و به دف رقص کنانند
و به دل خوف و رجا از کرم ساقی ما ترد
شده در دوز شوق حرمش صبر کنانند
و چنین است و چنان است و قرار دو جهان
است و دو سپاهی ز غلامان به رهش
جامه دریدند و دل از خویش بریدند و به
معشوق رسیدند و همین مشغله ی
ماست که از عشق بمیریم و جز او یار
نگیریم با همه خلق نمودم خم ابرو که
تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس
بنماید دل به سختی بنهادم پس از آن
دل به تو دادم آنکه از دوست تحمل نکند
عهد نپاید گر حلال است که خون همه
عالم تو بریزی آنکه روی از همه عالم به
تو آورد نشاید چشم عاشق نتوان دوخت
که معشوق نبیند های بلبل نتوان بست
که بر گل نسراید هر که دلارام دید از
دلش آرام رفت باز نیابد خلاص هر چه
در این دام رفت یاد تو میرفت و ما عاشق
و بیدل شدیم پرده بر انداختی کار به
اتمام رفت مه ننماید به روز چیست که
در خانه تافت سرو نروید به بام کیست
که بر بام رفت گر به همه عمر خویش
با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دمست
باقی ایام رفت دلو دینم به فدای قد و
بالای نگاری که همی بنده نواز است
و حقیقت نه مجاز است چه بگویم که
چنین قصه دراز است جهانی بدرش
غرق نیاز است نماز است جواز است
که دلم سوز و گداز است و نمان و نمان
و نمان ریزه خور خان کریمش که به کس
کار ندارم بجز آن یار ندارم به کسی کار
ندارم ثمری غیر دلم بر سر بازار ندارم
منه نالایق ناقابل نادان چه کنم با همه
درماندگی و دوری و شرمندگی و بندگی
و بی ثمری پیش همان شه که کریم است
و رحیم است و همان یار قدیم است جهان
گیر جهان دار به دل دلبر و دلدار و وفادار و
هوادار به این سرور و سردار و کس و کار
به دل یار جهانی به کرم هاش بدهکار
چه میشد دل غم دیده ی من را بشود
باز خریدار