همشهری 20
Hamshahri 20
مثل اینکه کسی تو یاد ما نیست
مثل دیکتع مثل میز
که یه روزی خط کشی میشد برای سه نفر
عصر جمعه غم شنبه تو دل سرتاسر
مصل تاخیر مثل زنگ ورزش
مثل امتحان کتبی که دیگه نیست حرفش
مثل اون ستاره که تو دفتر مشق نشست
مثل اعتماد نفسی که پای تخته شکست
مثل آژیر قرمز جنگ مثل کفش پارسال
مثل گم شدن تو نقش های فرش
مثل افتخار لایه کردن توپ بنفش
من میخوام برگردم به کودکی
من میخوام بازی کنم یواشکی
من میخوام ریسه برم از خنده
من میخوام گریه کنم تو تاریکی
مثل اینکه که دیگه کسی یادش نیست
میدادن به زور انضباط و بیست
تن همه روپوشای سرمه ی بود
پشت مو مد روزای برهه ی بود
پیرمرد تو کوچه و چرخ و فلک
مثل کارت بازی ما با دوز و کلک
مثل ارتباط خودکار و نوار
شب عید و من و ماه و انتظار
مثل حس ناخدا شدن توی تشت
مثل راهی که نداره برگشت
مثل اینکه کسی یادش نمیاد
چی شد و چه چیزایی به نسل ما گذشت