مجید خراطها یازده
Majid Kharatha 11
با یک زخم زبون قصه شروع شد
گل خشک و مسافر عالمی داشت
من از تو بی نشون بودم تا اینکه
پاییز اومد یه کینه تو دلم کاشت
حالا دیگه فقط وقت وداع بود
یادت هست بی وفا روز جدایی
نمیخواستم که فردارو ببینم
چشمام همیشه دریا بود خدایی
شدم تنهاترین تنها ولی باز
دلم نخواست برات اشکی بریزم
میدونم برنمیگردی کنارم
خدا باشه نگهدارت عزیزم
یه کارتون خوابه بی نامو نشونم
شکستی بالمو دورت بگردم
هنوز تو شوکم اما هر چی بودم
با احساسات تو بازی نکردم
شدم آواره بعد از رفتن تو
نمیشنید هیچکسی از من صدایی
تو رفتی و دیگه منم نبودم
که مجبور شی بهم بگی کجایی
نه کنسل کردی اینبار رفتنت رو
نه فکر کردی یه روز همخونه داشتی
خدا کاری نکرد و نقطه چین موند
جوابش که چرا تنهام گذاشتی
دیگه میرم بلاتکلیفی سخته
ندارم طاقت تلخیو سردی
تو بودی همه ی دارو ندارم
بی انصافی نکن تغییر کردی
دیگه با حلقه ی دستاتو چشمات
دارم میرم ببخش لجبازی کردم
یه دلشکسته بودی بی پرو بال
چقدر عوض شدی دورت بگردم
میون عطر تلخ این جدایی
میون حسه تلخ نا امیدی
امیدم اینه یک روز خوبیامو
شاید چشماتو وا کردی و دیدی
حالا که نیستم پیشت عزیزم
تو هم با یاد من میباری یا نه
آهای عشق جدید هستی من
بگو اصلا تو دوستش داری یا نه
دیگه امشب گذشتو بعد امشب
شاید حرفای بعدیم اعترافه
توی قانون احساسم شدیدن
همین راهی که تو رفتی خلافه
قد یک عمر از روزای ما رفت
من امشب تو یه حسو حاله دیگم
شاید اصلا برای تو مهم نیست
که یازده ساله واست شعر میگم
تو یازده سالگیه خاطراتت
هنوز خیلی چیزا واسم سواله
مثه یازده دوتا خط موازی
رسیدنت به من قطعا محاله