مانی رهنما حق سکوت
Mani Rahnama Hagho Sokoot
یک عمر انفجار بدون صدا و دود
حق السکوت شاهد آن ماجرا نبود
خائنترین مسلح این خاطره منم
بر تن سپر به سر هذیان کلاه خود
من در خشاب تفته و ارزان اعتراف
بندم به بند تیغ، رهایم ز بند ناف
امشب تقاص میدهم این تکه شعر را
یک مشت اعتراف چرند و گپ گزاف
آن شب پس از تلاش برای شروع شعر
من در کنار آینهها منفجر شدم
تنها سگ سپید گچی در اتاق بود
تا بینهایت هیجان منکسر شدم
اندام خشک ترجمهی آخرین کتاب
روی زمین، کنار کمد، تکه تکه شد
تندیس آهنین زمان از وسط شکست
تکرار ترد ثانیهها لکه لکه شد
زیر موکت که چسب و رکود و سکونت است
یک ایل مار کله به کله برآمدند
انگشت شست دست چپم زیر چرخ ماند
هی کوک خورد و کوک، که یکباره در زدند
ارواح پشت در سه دفاعیه داشتند
دندان نیش در من ِ عاریه کاشتند
دندان نیش آلت و ابزار خودخوریست
گفتند و فک به فک به دهانم گذاشتند
حق السکوت من عدم انفجار بود
یک عمر لثههای من انبار دار بود
تنها سگ سپید گچی در اتاق ماند
میلم به خود خوری، کلمات قصار بود
یک عمر انفجار بدون صدا و دود
حق السکوت شاهد این ماجرا نبود
خائنترین مسلح این خاطره منم
بر تن سپر به سر، هذیان کلاه خود