محمد هروی زن
Mohammad Heravi Zan
زنِ دلگیر زخمی از جماعت
زن ِ زندانی جهل و جنایت
دلِ دریایی درگیر طوفان
تو رد خواهی شد از این خوابِ وحشت
مرمت کن تن در خاک و خون را
مرمت کن بنای بی ستون را
برقص و کل دنیا را برقصان
تو پر کن جام های واژگون را
تویی عشق تویی رویای این خاک
توی شوق در این دنیای غمناک
میانِ سرزمین تیر خورده
برقص ای مرزهای دامنت پاک
تو آزادی از آزادی بخوانی
سرودی از سر شادی بخوانی
تویی آوازه ی آواز این مرز
که از اندوه اجدادی بخوانی
تو آزادی از آزادی بخوانی
سرودی از سر شادی بخوانی
تویی آوازه ی آواز این مرز
که از اندوه اجدادی بخوانی
تویی پروازِ با بال شکسته
که می بینی هنوز با چشم بسته
بغل کن بی قراری جهان را
تو ای آرامش ای آغوش خسته
ببار و تازه کن باران بی ترس
گذر کن از شبِ ویرانه بی ترس
تو از وا کردن زنجیر عادت
بگو با این دل دیوانه بی ترس
تو آزادی از آزادی بخوانی
سرودی از سر شادی بخوانی
تویی آوازه ی آواز این مرز
که از اندوه اجدادی بخوانی
تو آزادی از آزادی بخوانی
سرودی از سر شادی بخوانی
تویی آوازه ی آواز این مرز
که از اندوه اجدادی بخوانی