محسن امیری مقدم کرگدن
Mohsen Amiri Moghaddam Kargadan
دستهايم به باخت نزديك است
كارت هايي كه باز روو مي شد
چشمهايت تمام حرفم بود
انقلاب از خودم شرو (ع) مي شد
از خودم هم عبور مي كردم...
عشق گاهي چقدر تب دارد
عشق، گاهي چقدر شيرين است
بحثِ تعبير ِخواب مغلطه بود
عشق، رويايِ ابنِ سيرين است
عشق آبي ست، آي آدمها...
شايد آغازِ زندگي اين است
دور ِ اول به باد می دادم
عصبی را که از تو سِر می شد
دور ِ دوم همیشه مُبهم بود
آسمان و زمین کِدر می شد
دور ِ بعدی مهم نخواهد بود
شاعر این دور منفجر می شد!
فِرفره دور ِ هیچ می چرخید...
انقلاب از کجا شروع می شد؟!
جمعیت یک صدا٬ صدا می کرد!
چشم های ِ تو کودتاچی بود
چشم های ِ تو کودتا می کرد
ابتدای ِ هزار رؤیا بود
کرگدن های ِ آرزوهایت
انتهای ِ هزار کابوس است
جنگل ِ ترسناک ِ موهایت
{جنگل اینجا شروع ِ واقعه نیست
مثل ِ مادر: که نیست، اما بود!
از روایت شکست می خوردم
کرگدن خسته بود، تنها بود
کاش جنگل شروع ِ واقعه بود
کاش مادر همیشه اینجا بود!}
چشم ِ عاشق کُش ِ تو ایرانی ست
{حرف ِ بی ربط ِ بی پدر مادر!}
وطنم مثل ِ مادرم تنهاست
{ربطِ جنگل به کرگدن کمتر!}
پس:
جنگل ِ ترسناک ِ موهایت
را برایم ببند با گل ِ سر!
صبر کن...تازه اولِّ رؤیاست!
...
از «نظامی» دروغگو تر بود
آنکه هم تخت هست ُ هم سر نیست
کاش لیلی شبیه ِ مجنون بود...
از «نظامی» دروغگو تر، نیست
«خمسه» یعنی جنون ِ ایرانی
از «نظامی» دروغگو تر نیست
گرچه مجنون همیشه خودسر بود
آنکه با خواهرش برادر نیست
از «نظامی» دروغگو تر بود!
باید این «خمسه» را بسوزانی...
خیره می مانی و نمی دانی
زندگی را سقوط می کردی
فُحش می خوردی و همیشه/فقط
احمقانه سکوت می کردی
گُنده بودند و ریز می دیدی
اجتماعی شدن،تماشایی ست!
*
کرگدن ها بزرگ و جا دارند...
«کرگدن»: مختصات ِ تنهایی ست!
خواب بودی و «رنج» می دیدی
بدترین خواب: خواب ِ بیداری ست!
*
«اجتماعی» که زندگی می کرد...
«کرگدن»: خودکُشی ِ اجباری ست
......
قُطر ِ تهمت کُلفت تر می شد
شاعر اما به فکر ِ رفتن بود
زحمت ِ فحش، روی ِ دوش ِ شما
کرگدن نام ِ کوچک من بود
نردبان روی ِ دوش ِ دیوار است
درد ِ دیوار٬ درد ِ دیگر بود
«کافه ها» نوش ِ جانِ احمق ها
کُنج ِ زندان همیشه بهتر بود
..........
عاشقی، حَشو بود وقتی که
هر
کسی فکر ِ بالش ِ خود بود
گریه دار است حال ِ ما / اینجا
سنّتِ کرگدن کُشی، مُد بود
عاشقی، کشک بود وقتی که
دور و بر هر چه دوست داری نیست
دیر یا زوود می رسی، اما
منطقا" کرگدن، «سواری» نیست
گرگ باشی همیشه می دانی
مزرعه جای ِ گریه زاری نیست
آخر قصه «گرگ» می فهمد
«کرگدن» چیز ِ خنده داری نیست
........
.......
زوزه ی گرگ ها خطرناک است؟
!
زوزه یعنی: ندیده جا می زد!
غافل از اینکه گرگ ِ وحشتناک
مادرش را فقط صدا می زد...
در تسلسل، به عشق مؤمن بود
رشته در رشته پنبه ریسی داشت
مادرم: عشق ِ بی مصیبت بود
مادرم چشمهای ِخیسی داشت
از بشور و بِساب خسته شدی؟!
از بساز و بسوز می ترسم
«شعر» چیزی شبیه ِ «مادر» بود
بغلم کن ... هنوز می ترسم
...
از شکستن، شکست می خوردیم
وصله ها وصله های ِ ناجور است
«دل» شکستن، «گلو» شکستن بود
مادر اما همیشه مجبور است
حق ِّ مطلب همیشه «منزوی»* است
منزوی، «قیصر ِ امین پور»** است!
گريه دار است قصه هايي كه
نَقل ِ لبخندِ آخرم بوده
عشق چيزي شبيه "ايران" بود...
سرزميني كه مادرم بوده
ساعت ِ «نُه» زباله خوشحال است
روی ِ آسفالت جای ِ ترمُز بود
گریه کردی٬ به عشق خندیدم
عشق٬ از دید ِ من تمارض بود
«موریانه» جویده خواهد شد
شاعری روزهای ِ شادش بود
دست هایت شبیه ِ ساطور است
دستِ شاعر فقط مدادش بود!
می رود در سکوت ِ سربازان
پادگانت به باد ... می بینی
میز و تختت جویده خواهد شد
میز و تختت: مداد! .... می بینی!
لهجه ی انگلیسی ات شرقی ست!
دست هایی که رفت در پرده...
خون ِ این شعر، گردن ِ فاعل
دوره مفعول حلقه ی نرده!
می شمارم یکی یکی از درد
روزهایی که زندگی کردیم
روزهایی که «زندگی» کرده!
....
دست هایم شُکوه ِ تنهایی ست
کاش می شد که دست بردارند...
دخترانی که عاشقم بودند:
گرگ هایی که دوستم دارند!
عاشقان را زیاد تر می کرد
از تمامش فقط کمی می داد
بوسه اش اظطراب ِ حوّا بود...
طعم ِ سیب ِ جهنمی می داد
صادقانه دروغ می گفتی
صادقانه هدایتم کردی
عشق مرجان٬ جنون طوطی بود
منطقی بود بر نمی گردی
یادگار ِشکست خوردن هاست
اشک هایی که زیر ِ باران بود
هر چه با رنج٬ عشق می کردیم
نقشه ی فاضلاب ِ تهران بود
فکر ِ خوبی ست: عشق بازی کن!
زیر ِ باران دویدنم یعنی:
کاش می شد دوباره بر گردیم
نقشه ی شهر ِ خوب ِ تهران بود
هر چه با عشق٬ رنج می کردیم!
از دویدن بترس٬ خسته نشو!
زندگي را به توپ مي بندی
در سَرم احتكار ِ باروت است
چشمهايت لياخوفي غمگين
عاشقي٬ انقلاب ِ مشروطه ست
عشق بازی ست/خاله بازی نیست
بودن ِ تو ثبات ِ جنگل بود
رفتنت انقلاب ِ تنهایی ست
گوره بابای ِ گله ها مردم...
کرگدن، انتخاب ِ تنهایی ست
من دلم فیس بوک می خواهد
احمقانه، به عشق برگشتی
احمقانه ... به خانه ای ویران!
تک و تنها ... نتیجه معلوم است:
خودکُشی در جزیره ی تهران!
جای دندان گرگ شوخی بود
.....جایِ دندانشان وَرَم کرده
گرگ هایی که در کمین بودند
نیش هایی که ریسه می رفتند
مارهایی که آستین بودند
ریسه ها را دوباره صَف می کرد
- لذت ِنور در چراغانی -
بوسه ی مار دست و پا گیر است
دست داری در این پریشانی
نیش هایی که باز می خندند
احتمال ِ وقوع ِ ناممکن!
ریسه هایی که باز می بندند
باید این بار گُم شوی ... محسن!
پنجره یک شروع طوفانی
با سرانجام بی قراری بود
عشق چیزی شبیه خمیازه
وسط یک قرار کاری بود
زندگي مثلِ مرگ مُبهم بود
خوب و بد، هرچه بود، باهم داشت
مرگ يعني تمام خواهم شد
شعر يعني ادامه خواهم داشت
زندگي مثلِ عشق/بازي بود
سوتِ داور ... كشيده خواهم شد
درد يعني كه "كرگدن" تنهاست
شعر يعني شنيده خواهم شد
ساده از من گذشت ... اما شعر
بين ِ تورش هنوز ماهي داشت
بُغض، يعني جنونِ اين پرسش:
پسرم را كه دوست خواهي داشت؟!
بين ِ تورش عروس/ماهي بود
عشق يعني سكوت خواهم كرد
شمع يعني شروعِ تاريكي
مرگ يعني كه فوت خواهم كرد
زندگي مثل ِمرگ مبهم نيست
اولش درد، آخرش درد است
بين ِ تورش عروس/ماهي بود
عشق، اغلب سراسرش درد است
از جويده شدن نمي ترسم
از زمين بدترند انسان ها
مرگ يعني دهانِ بازِ زمين
اشتها آورند انسان ها
خفگی سخت٬تشنگی سخت است
بی تو از اصل و اسب می افتاد:
پسری که رفیق بود٬ رفیق
عشق می کرد٬ عاشقی می داد
ماجرای رفیق و تنهایی
می روی و نمی روی از یاد
زندگي مثلِ آب خوردن بود
مرگ مثلِ هواخوري در باد
آن زماني كه كشته مي گيرد
فرق دارد كه جنگ، تحميليست؟!
يا تو اول تفنگ مي گيري؟؟
كرگدن، دشمنش ابابيليست-
كه به دور ِ سرش...كمي آرام
عشق، سنگينيه همان فيليست-
كه نشسته به رويِ خرطومش
عاج هايش درونه زنبيليست-
خالي از وزنِ فيلِ مصرع ِ بعد
كرگدن،بٰهتِ بعد ِ يك سيليست!
-
بايد از شنبه عشق بازي كرد
عشق يعني كه جمعه تعطيليست!
عاقبت عاشقی تباهی شد
کرگدن با تو اشتباهی شد
عاشقت می شوم فکاهی شد
شعر قلاب کوسه ماهی شد
کرگدن لکنتش زبان می خواست
زوزه ی گ گ گرگ ی یعنی:
منظر باش خورده خواهی شد
عاشقی در حدود ِ تنهایی
زندگی در هوای ِ آغوشت
خود کُشی یعنی عاشقی کردن
تووی ِ جغرافیای ِ آغوشت