نوید باقری حالا برو
Navid Bagheri Hala Boro
بگو ، میدونم که تا نهِ شب بیداری بگو
بگو نشستم پیشت تو هر چی داری بگو
بگو غم شده توو دلت هر چی پرورش دادی
بگو غمت اینه شدی بچه پرورشگاهی
بچه ای که بالا سرش پدر مادر نبوده
بمیرم برات که آسمونت تا ته کبوده
بگو ، دیاگرام زندگیت خیلی توو شیبه
بگو فامیلی نیست بذاره عیدی تو جیبت
بگو فریاد بزن با هر چه نیرو داری
بگو دلت فقط خوشه به جشن نیکوکاری
جشنی که منتظری هر ساله قدمش بیاد
بگو ، بگو این درد داره اثرش زیاد
میشه و زندگیتم همش پیش و پس میره
بگو آخه مدرسه بدون کیف و کفش میشه ؟
آخه تو بگو بیشتر ازین چیه در دامن
بگو گناهم چیه شدم بی پدر مادر ؟
تو دنیایی که نیس آدم راستگو به دورم
من دردمو پیش کی برم بازگو بکنم ؟
ببین ، تو رو خدا ببین که حالم چه بی حسه
ببین ، هیچکس نمیاد و به دادم نمیرسه
بهم میگن بیخیال تو پی تحصیلو بگیر
میگن خط قرمز دور این تقدیرو بگیر
میگم باشه من میرم پی تحصیل و دِکی
بگو نشون بدم نمره ی درسیمو به کی
خیلی تلخه که احساسی مث مادر کنارت نیست
خیلی سخته که هیچ پشتی مث پدر پناهت نیست
خیلی تلخه غروب میشه تک و تنها و بیتابی
به آسمون خیره میشی و با گریه تو میخوابی
میدونم اشک توی چشمات میاد و قلبت میمیره
وقتی یه مادری داره بچشو بغل میگیره
یه وقتایی پر از نفرت یه وقتایی پر از عشقی
ولی بدون که جاشونو نمیشه پر کنه هیشکی
چیه ؟ بگو نذار که دلت عقده ای شه
بدون این عقده ها یه روز توو تنت غده میشه
غده ای که از توو مملکتت نعشت میگیره
غده ای که از رو بخت بدت خندت میگیره
بگو بگو اینجا پشت سرت سابقه میچینن
تو رو به چشم دیگه ای تو جامعه میبینن ؟
بگو بچه ها توو مدرسه دستت میندازن ؟
بگو افرادی هم هستن که رو دردت میگازن ؟
همون افرادی که یه کلاس سوادم ندارن
بالا سر توئن و اصلا هواتم ندارن
اصن حواسم ندارن جون که درد نکشیدن
چونکه طعم دنیای بی روح و سرد نچشیدن
هـــــی نباید نا امید بشی
باید به جایی برسی تا به ما امید بدی
باید که بالی در آورد و پر زد به جلو
باید دنیا یه روز ببینه فرزند تو رو
پس زندگیتو ببین با تصور بهشت
خدا پشت و پناهته با توکل بهش
تو پاشو بگو با اینکه دلم خونه داغه
با اینکه زمونه نداده به من خونواده
با اینکه پشتم خالیه و شدیدا توو هوام
با اینکه ندارم یه شریکم توو غمام
ولی به خودم قول میدم که محکم بتازم
و توو این غمار زندگی عمرا ببازم
خیلی تلخه که احساسی مث مادر کنارت نیست
خیلی سخته که هیچ پشتی مث پدر پناهت نیست
خیلی تلخه غروب میشه تک و تنها و بیتابی
به آسمون خیره میشی و با گریه تو میخوابی
میدونم اشک توی چشمات میاد و قلبت میمیره
وقتی یه مادری داره بچشو بغل میگیره
یه وقتایی پر از نفرت یه وقتایی پر از عشقی
ولی بدون که جاشونو نمیشه پر کنه هیشکی