نیما علامه اخرین دیدار
Nima Allameh Akharin Didar
مطمئنم آخرین دیدار نبود
تو همین دنیا تورو می بینم
خبری از تـــو به دستم می رسه
من به هر دوباره ای خوشبینم
همین امشب تا همه خوابیدن
هر جا هستی یه چراغ روشن کن
بهترین لباسی که داری بپوش
خودتـــو آماده ی رفتن کن
هر شب از بالاترین نقطه ی شهر
توی گرگ و میش گریه میکنم
مث اون کسی که سوخته با یه حرف
همه زندگیش گریه میکنم
هر جا هستی یه چراغ روشن کن
یا نجاتم بده از احساسم
یا که رد شو و بهم تنه بزن
شاید اینجوری تـــورو بشناسم
حق داری ازم بترسی که فقط
بلدم معنی پاییز بدم
چشم بسته میتونم از نفسات
تو جمعیت تـــورو تشخیص بدم
حتی اسمتم نمیدونم چیه
تـــورو از چشات شناختم اون دف
کدومه پنجره ی اتاق تـــو
انتظار هر ثانیه ش مزخرف
هر شب از بالاترین نقطه ی شهر
توی گرگ و میش گریه میکنم
مث اون کسی که سوخته با یه حرف
همه زندگیش گریه میکنم
هر جا هستی یه چراغ روشن کن
یا نجاتم بده از احساسم
یا که رد شو و بهم تنه بزن
شاید اینجوری تـــورو بشناسم