رسا دلم تنگ میشه
Rasa Delam Tang Mishe
دلم تنگ ميشه برا محله ام
برا چیزایی که هنوز اینجا بشون پابندم
برا صدای مامانم که بهم میگفت
هرجا بری نور چشامی دلبندم
برا بابام که خستگی کشید
تاهیچوقت حس نشه دردای خالی جیب
برا داداشام که همه جوره پشتمنو
برا رفیقام که خون تو رگیمن
برای بیرون پنجشنبه جمعه ها
کص چرخا گیم برد کافه ها
برا اکیپمون که خیلی ناب بود
علیرضا و سامان و امین و نوتریکا
دلم تنگ میشه واسه خاکی بودنمون
کسی مایه نداشت جور میشد دنگش زود
قرق میکردیم خیابونارو باهم
یکی مشکلی داشت مشکل جمع بود
یکی یکی بچه ها دارن میرن از ایران
نشد آباد کنیم خودمون خاکمونو با ایمان
ولی ته مسیر یه روزنه ی نور
داره بهمون میگه که میرسه وقت دیدار
بیدار میمونم تا که صبح بشه
چمدونمو جمع میکنم تا که خشک بشه
اشک تو چشام، یاد خاطرات
میدونم میاد روزی که دلم تنگ میشه
دلم تنگ میشه واسه اون روزای خوب
واسه بیکار نشستن تو ماشیناو دود
میکردیم همه غصه هارو
خالی میشدن تمومیه عقده هامون
پاییز اومده وقت رفتنمه
ذهنم شده خالی از کلمه
نخ آخرم رفع نسخی
بماند به یادگار آخرین صدمه