رستار پیام هستی
ترانه: رستار
موزیک: آرتین زمانی
تنظیم: آرتین زمانی
Rastaar Payam E Hasti
Lyric: Rastar
Music: Arteen Zamani
Arrangement: Arteen Zamani
هدف هستی تکامل روح از
تجربه و عشق تا آگاهی ناب پس
برای رسیدن به مروارید عشق باید
دلیری کرد و رفت تو دل بی نهایت
کل کیهان و کهکشان فرشتگان بی نشان
همه روح هایی که به راه نور زدن
به دنبال عشق بودن و فریاد صلح زدن
همه چی از انرژیِ
نیروی برتر اون عشقی که جاریِ
به سوی مقصد…
واژه ها دنبالهی صدای قلبن
از کمینگاهِ نظر اشاره کردن که دنیا…
ارزش هیچ نداره..
اون وقتی که زندگی بیقرارِ
اون تو اون مسافر عالم نوری
که اینجا افتادی در غم دوری
اما انگار که تو یادت رفته حقیقتو
که تو خود اقیانوسی
نه یک قطرهی سردرگم
بزار که ما بشیم …
قطره ها جمع شن و دوباره دریا بشیم
دوباره دریا بشیم….
پیام قلب هستی رو بگیر و بشنو..
صدای سکوت و جریانِ حضور
تو اعماق وجود که بازتابِ
عشقی که داستانِ پادشاهِ جاودانِ
که از ازل..
همیشه پاسبان رازهای آسمانِ
راهی که هم نوای عارفان و عاشقانِ
روحی که مشتاق پر زدن به آسمانِ
ذهنی که درگیر عادتهای ناتمامِ
جسمی که گرفتار دردهای بیشمارِ
تو باید معنای زندگی رو درک کنی
لازمه که عادتهای بدتو ترک کنی
یه کمی فکر کن به دلیلِ خلقتت
به ماهیتِ وجود و بعد علتش
که چرا تو این دنیا تو این زمان اینجاییم؟
روی مدار هستی
ما کجا ایستادیم؟
از کجا اومدیم و .. به کجا خواهیم رفت؟
مگه چقدر داریم وقت؟
که بخوایم تو تکرار و روزمرگی بشیم غرق…
بشیم غرق…
فرصتت چقدره تو زمین خاکی؟
مدار دلو بزار رو ضمیرِ پاکی
رو ضمیر پاکی…
گاهی هوای آسمونِ دلت ابری میشه
گاهی روح و ذهن
اسیرِ ضلعِ تاریک میشن قصهی دامی
که توی راهت مونده باز
تا تو رو بکشونه تو نقاب
تو اسارت و نفس…
زیر دامن ترس. اسیر عادتِ بد..
زندگی یه جریانِ تکاملِ نه رقابت و جنگ
نه حسادت و رنج…
تو باید درک کنی که روح نیاز داره.
نیازی از جنسِ انرژیِ مثبت و
ارادهی محکم و ارتباط ممتد.
نیازی از عشق و محبت
و امید و بخشش بیشرط … بخشش بیشرط…
قانون جذب میگه فکرت..
تبدیل به احساس میشه
احساس باعث بروز رفتار میشه
رفتار با تکرار میشه عادت
که تاثیر عادتت..
شکل میده به شخصیتت
به دوامِ طریقتت .. به تمامِ حقیقتت
این جهان آئینهی احساسات و افکارِ ماست..
سرنوشت انعکاس و بازتابِ اعمال ماست..
.. اعمال ماست ..
ما درس سحر در رهِ میخانه نهادیم
محصولِ دعا در رهِ جانانه نهادیم
در خرمنِ صد زاهدِ عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
سلطان ازل گنجِ غمِ عشق به ما داد
تا روی دراین منزل ویرانه نهادیم
در خرقه ازین بیش منافق نتوان بود
بنیاد ازین شیوهی رندانه نهادیم