رضا قنواتی زمستون
Reza Ghanavati Zemestoon
اگه هوا سرده
ی چی بکن تنت
چون کسی نی دستاش
بکنن تو رو گرمت
گذاشته تنها تو رو
با این دردت
گذاشته تو سرما
تا بگیره لرزت
میزنیم بالا آروم
قهوه ی تلخو میاد
توی ذهنت لحظه ی برخورد
میخوای که بری
زودتر از این شهر و
حس میکنی توو قلبت
وجود درد و
تجربه بهم گفت
که دور رفیقاتو خط بکش
حتی اونیکه واست
همه میکشید خط چش
ندی ی وقت بهش
صبور باش
تا از دلش
در بیاری و بقیه بگن
اون بودی کرد ولش
هر جا بری هر کاری کنی
دیگه بهت فاز نمیده
این جا خوشبختیو
حس خوبو کسی پاس نمیده
کسی بهت راست نمیگه
دردات شده عادی دیگه
انگار تورو فقط بخاطر مسائل
مادی دیده
پیش خودت میگی
شبا میشه روز و زمستون
میره کنار بهار میاد زود و
زودی زمان میگذره
میشن دردا خوبو
همه چی خوب میشه
زلال مثه رود و
همه جا
پر از امید حی جدید
حس نو دوباره
یکی میاد
اونم میشه عشق تو
دلم اونم میره
میذاره تنهات ی روز
ولی پیدا نمیکنه
هیچوقت دیگه مثل تو اون