رضا یزدانی مترو
Reza Yazdani Metro
قدم میزنم تا که راهی بشم
می دونم یه کی چشم به راهه منه
می دونم تو شب های تاریکه شهر
چراغ یه جایی هنوز روشنه
قدم میزنم تا یه دنیای خوب
یه بی آسمون که آفتابیه
یه دنیا که هست تو شهره من
هوا روشنه آسمون آبی
ازین گوشه ی شهر تا عطر تو
یه راهه که با یک سفر میرسم
تو این دنیا انگار نزدیکمی
ازینجا به زودتر میرسم
به جایی رسیدم که مقصد تویی
که مقصد تویی و دلِ من خوشه
قطاری که راه رو میدونه کجاست
کدوم خط منو سمت تو میکِشه
دلم روشنه توی هر ایستگاه
به خونه تو رگ های تهرون شدن
به مقصد که میدونه آزادیه
به راهیه دروازه شمرون شدن
دلم قرصه قرصه که این بار هم
میاد میبره راس ساعت منو
کدوم سوت، سوتِ قطاره توِ
دو دل کرده دروازه دولت منو
قطارم رسید و دلم پر کشید
که میدونه آزادی تو مشتمه
سرم رو میچرخونم انگار که
تمومه وطن مثله کوه پشتمه
دلم مثل تجریش میدون میخاست
دلم با شلوغیه شهر قد بود
یه راه رو نشون کرد و وا شد دلم
یه راهی که زیره سرِ شهر بوووود