سالار عقیلی ساغرم
Salar Aghili Sagharam
ساغرم شکست ای ساقی
رفتهام زدست ای ساقی
در میان توفان برموج غم نشسته
منم در زورق شـکسته منم
ای نـاخدای عالم تا نـام مـن
رقـم زدهشـد یکبـاره مهر غـم
زدهشد بــر سرنـوشـت آدم
ساغرم شکست ای ساقی
رفتهام زدست ای ساقی تـو
تشنـه کـامم کُشتی در سراب
نـاکامیها ای بلای نافرجامیها
نبرده لـب برجامی میکشم
به دوش ازحسرت بار مستی
و بدنامیها برموج غم نشسته
منم در زورق شـکستـه منم ای
نـاخدای عالم تا نـام مـن رقـم زده
شـد یکبـاره مهر غـم زده شد
بــر سرنـوشت آدم ساغرم شکست
ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی
حکایت از چهکنم شکایت از کهکنم
که خود به دست خود آتش بردل
خون شده نگران زدهام حکایت از
چهکنم شکایت از کهکنم که خود
به دست خود آتش بردل خون شده
نگران زدهام برموج غم نشسته منم
در زورق شکستـه منم ای ناخدای عالم
تا نـام مـن رقـم زده شـد یکباره مهرغـم
زده شد بر سرنوست آدم تـو تشنـه کامم
کُشتی در سراب ناکامی ها ای بلای
نافرجامیها نبرده لب برجامی
میکشم به دوش ازحسرت بار مستی
و بدنامیها بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم ای نـاخـــدای عالم
تا نـام مـن رقم زدهشـد یکباره مهرغـم
زدهشــد بــر ســرنوشـت آدم ساغرم
شکست ای ساقی رفتهام زدست
ای ساقی ساغرم شکست ای
ساقی رفتهام زدست ای ساقی
ساغرم شکست ای ساقی
رفتهام زدست ای ساقی