سامان مالک مهتاب من
Saman Malek Mahtabe Man
یه باره دیگه تو رفتیو باز
برگشتت به خیلی چیزا
بستگی داره اما همه خستگیو غمها
نمیزارن که راحت باشمو مشت میزنم به دیوار
ولی باز آرومم میکنه شوق لحظه ی دیدار
آرزومه که دوباره اینجا باشیو برات بمیرم
تو فکر هیچی نباشم فقط دستاتو بگیرم
با هرکی از هرچی حرف میزنم سوژهی حرفای منی
فرق نمیکنه چه شب باشه چه روز همیشه مهتابِ منی
همه خاطرات خوبمون یادمه
دوریم از هم فعلا ما یه عالمه
چیزی که باتو همیشه خوبه حالمه
باتو خوشبختی خودش دنبالمه
نمیشه که باتو آروم نبود
دوتایی باهم زیرِ گنبد کبود
همه چی خوبهو همه خوب میدونن
که تورو بیش از حد دوستدارمت
همه خاطرات خوبمون یادمه
دوریم از هم فعلا ما یه عالمه
چیزی که باتو همیشه خوبه حالمه
باتو خوشبختی خودش دنبالمه
نمیشه که باتو آروم نبود
دوتایی باهم زیرِ گنبد کبود
همه چی خوبهو همه خوب میدونن
که تورو بیش از حد دوستدارمت
ای کاش همیشه اینجا بود
اون که جاش خالیه بیشتر از همه
جاشو با هیچکس عوض نمیکنم
عاشقش میشم حتی از راه دور بیشتروبیشتر
ای کاش فاصله وجود نداشت
که انقد دلم تنگ نمیشد براش
ای کاش بدونه چه سخته برام
زندگی بدونه اونو حتی هوا سمِ برام
همه خاطرات خوبمون یادمه
دوریم از هم فعلا ما یه عالمه
چیزی که باتو همیشه خوبه حالمه
باتو خوشبختی خودش دنبالمه
نمیشه که باتو آروم نبود
دوتایی باهم زیرِ گنبد کبود
همه چی خوبهو همه خوب میدونن
که تورو بیش از حد دوستدارمت
همه خاطرات خوبمون یادمه
دوریم از هم فعلا ما یه عالمه
چیزی که باتو همیشه خوبه حالمه
باتو خوشبختی خودش دنبالمه
نمیشه که باتو آروم نبود
دوتایی باهم زیرِ گنبد کبود
همه چی خوبهو همه خوب میدونن
که تورو بیش از حد دوستدارمت