شهاب رنجبر حضرت علی
Shahab Ranjbar Hazrat Ali
آمد از انور منظومه ی دور
مردی از جنس بشر یکسره نور
آمد از آنطرف ماه و همه اخترها
آتشی بود که زیر همه خاکستر ها
قد اون سروترین دسته گل باغ بهشت
و خداوند به پیشانی این سرو نوشت
برو که قائله ها را به خودت ختم کنی
و خداوندی مارا به خودت ختم کنی
گفته خالق که به دنیا بدهد جاه و جلا
آمده تا بشود آیینه ی نور خدا
گفتش ای ماه خدا پیشه ی خورشید جبین
بعد ازاین باش نماینده ی ما روی زمین
برو که قائله ها را به خودت ختم کنی
و خداوندی مارا به خودت ختم کنی
برو تا راه بشر تا به خدایش ببری
برو که نام خدا تا به صدایش ببری
تویی آن سیب که در طالع عالم افتاد
و صلیبی که به پیشانی مریم افتاد
پسر نوح نبودی که به سر کوه نشست
تا که نفرین تو در معبد هر کاهن هست
بوسف از عشق تو در ظلمت چاهی افتاد
بوسف از شوق تو در معده ماهی افتاد
زن عیوب نبودی کز موش گذشت
و خلیلی که زد از آتش خاموش گذشت
زیر چاقوی تو یک شهر ذبیح اله اند
مرد از آنچه دلت خواسته نا آگاهند
تو نباشی همه ادیان خدا تعطیلند
کعبه ها منتظر یورش صدها فیلند
تو نباشی که مسیحی به ثریا نرسد
پای موسی که دگر بر تن دریا نرسد
تو نباشی که سلیمان به مقامی نرسد
خضر از آب حیاتش که به کامی نرسد
تو نباشی همه دنیا به خدا گمراهند
مردم از عدل و عدالت همه ناآگاهند
صبر یعقوب نباشی بخدا سر برود
قصه ی عشق زلیخا ز سرش در برود
تو نباشی به سر شهر ستم می آید
هر بلایی به سر باغ ارم می آید
تو نبودی که برادر به برادر دشنه
شده قابیل به کشتار برادر تشنه
تحت فرمان تو موسی به عصا چیره شده
زندگی در نظر سامریان تیره شده
نامت از روز ازل روی زبانم جاریست
زخم تو بر هر عبدزیادی کاریست
تویی حیدر که به هر خیبر غم میتازد
که هزارن صده هر شاه به وی میبازد
تویی آن نور که در ظلمت شبها جاریست
تویی آن عشق که در سینه ی طاها جاریست