سینا پارسیان و پرستو جشن شکرگزاری هیچ
Sina Parsian Jashne Shokr Gozarie Hich
ما کارگرانِ کوره های آجر پزی هستیم
که اگر از کوره در برویم نانمان آجر خواهد شد
گویی که مرتکب هیچ میشویم از ترس هیچ میلرزیم
و هیچ اتفاقی هم نمی افتد
ولی ما هیچوقت نمیفهمیم
اگر هنوز هم برج ها از آجر ساخته میشدند
یا اگر زلزله ها دستشان با ما تووی یک کاسه بود
یا لااقل ثروتمندان اگر از بلندی هراس میداشتند
شاید ما پنجشنبه ها را هنوز هم جشن میگرفتیم
جشن شکرگزاری هیچ
قطره قطره اگر چه آب شدیم
ابر بودیم آفتاب شدیم
ساخت ما را همان که میپنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
به یکی جرعه اش خراب شدیم
هی مترسک کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگِ زیرینِ آسیاب شدیم
سنگِ زیرینِ آسیاب شدیم
سقف های زیادی ساختیم
بدونِ ستون، بدونِ دیوار
و حتی بدونِ در، ولی پُر از پنجره
پنجره هایی که از پشتِ آن
زیرِ سقفِ نشینان مهربان
برایمان روزی سه وعده دست تکان میدهند
پنجره هایی که از پشتِ آن
زیرِ سقفِ نشینان مهربان
برایمان روزی سه وعده دست تکان میدهند
و با انگشت اشاره به فرزاندانشان نشانمان میدهند
چون ما نه در تاریخ هستیم، نه در جغرافیا
و نه حتی در پیکِ شادیِ نوروز
ولی همچنان درس عبرتیم
لالایی کن بخواب خوابت قشنگه
گلِ مهتاب شبا هزار تا رنگه
یه وقت بیدار نشی از خوابِ قصه
یه وقت پا نذاری توو شهرِ غُصه
لالایی کن مامان چشماش بیداره
مثِ هر شب لولو پشتِ دیواره
دیگه بادبادکِ تو نخ نداره
نمیرسه به ابرِ پاره پاره