دانلود آهنگ وحید موسویان به نام حضرت کابوس

وحید موسویان به نام حضرت کابوس , دانلود آهنگ وحید موسویان به نام به نام حضرت کابوس , Vahid Mousavian - Hazrate Kaboos , متن ترانه حضرت کابوس از وحید موسویان

Vahid Mousavian - Hazrate Kaboos
Vahid Mousavian - Hazrate Kaboos مشاهده سایز اصلی کاور
دانلود آهنگ جدید و زیبای وحید موسویان با نام حضرت کابوس را هم اکنون از وب سایت پلی موزیک دانلود کنید ، آرشیو و فول آلبوم تمامی آهنگ های وحید موسویان ، دانلود آهنگ جدید وحید موسویان ، دانلود آهنگ های وحید موسویان , new track by Vahid Mousavian now available in playmusic.ir - download new track by Vahid Mousavian called Hazrate Kaboos , list of all artworks by Vahid Mousavian , nhkg,n Hik' [ndn Vahid Mousavian , Hik' [ndn hc Vahid Mousavian , یخصدمخشی ئعسهز وحید موسویان , danlod ahang Vahid Mousavian , nhkg,n ili Hik' ihd وحید موسویان , بعمم شمذعئ Vahid Mousavian , t,g Hgf,l وحید موسویان

وحید موسویان حضرت کابوس

ترانه: وحید موسویان

موزیک: میلاد عدل

میکس و مسترینگ: میلاد عدل

Vahid Mousavian Hazrate Kaboos

Lyric: Vahid Mousavian

Music: Milad Adl

Mix And Mastering: Milad Adl

کاربر گرامی هزینه حجم مصرفی اینترنت شما نیم بها محاسبه می شود
00:00
00:00
پخش خودکار ترانه
پخش با کیفیت بالا
تاریخ انتشار : 4 سال پیش
متن ترانه حضرت کابوس

نیمه شب از لج کابوس خودم سیرک شدم
ناگهان دلقک غمگین دلم زد به سرش
رفت در مرکز ثقل قفس شیر نشست
با خودش زمزمه کرد و گفت گور پدرش
با خودش زمزمه کرد و قاه قاه می خندید
خنده اش تلخ و نگاهش مملو از معنا بود
شیر نر پشت سرم نعره ی بی رحم کشید
بخت من در همه حالت کر و نابینا بود
دلقک قصه منم خواب به من می خندید
نیمه شب از تب کابوس به خود پیچیدم
سرگذشت به غم آلوده ی خود رادیدم
مثل سگ زخم عمیق دل مو لیسیدم
نیمه شب لشکر کابوس شبیخون زده بود
لاجرم پاکت سیگار فراخوان می داد
کلونازپام الکی داشت تقلا می کرد
وزن با قافیه در نیمه شبم جان می داد
نیمه شب گرگ خیالم به شبم زوزه کشید
توله ی وحشی شعرم به سرم چنگ انداخت
دهن دکلمه کف کرد و تشنج کردم
کسی از آن طرف آینه ها سنگ انداخت
نیزه ی شعر به حلقوم شبم باز نشست
تیغ شمشیر غزل خواب منو باز شکافت
خنجر واژه به پهلوی چپم رفت فرو
مثنوی با سم اسبش روی افکارم تاخت
نیمه شب در سر من حادثه ای جیغ کشید
سیر تاریخ مرا برد و به تعلیق کشید
گریه از خواب پریشان غرورم برخواست
و به تهدید من از بند کمر تیغ کشید
نیمه شب حلقه ی کابوس و کج گردن من
خواهش آخر و یک جرعه ی آلوده به سم
آرزو های به دل مانده به گل رفته فرو
از خودم از همه از نیمه ی شب می ترسم
نیمه شب خواب پل ام زخمی هر سوت قطار
دل سرما زده با هر نوسان می لرزد
طفل در جنگ زن و شوهر بدبختی که
از شب و سایه و تنهایی خود می ترسد
نیمه شب دسته ی هیزم شکنان حمله کنند
جنگل خواب شود آتش شومینه ی درد
اره ها از یه طرف زخم تبر از یه طرف
باز در کشمکش است این منه مغلوب نبرد
نیمه شب پیرهنت کل تن ات خیس عرق
نیمه شب لخته ی خونین دل ات لجه شود
نیمه شب بغض کنی گریه کنی بر سر تخت
نیمه شب قوچ دو سر شاخ دلت بچه شود
نیمه شب خواب بماسد وسط مردمک ات
نت اینسومنیا در چشم چپ ات بند شود
بالش از خش خش مرموز سرت سر برود
لوتیه عقربه ی ساعت شب رند شود
نیمه شب لک لک وحشت به سرت نوک بزند
تخت بی حوصله ی غمزده مرداب شود
مثل یک بچه وزغ از سر خوابت بپری
شمع جان ات بچکد گریه کند آب شود
نیمه شب کامل یک ماه تو را قورت دهد
هیچکس هم به پریشانیه احوال دل ات شک نکند
لشکر اس اس کابوس تو کاری بکند
دشمنت با تن فولادی غلطک نکند !
نیمه شب فاصله بر جاذبه پیروز شود
از مدار کج منظومه ی خود پاک شوی
خواب را سقط کنی عق بزنی روی زمان
در بلندای خودت سکته کنی خاک شوی
نیمه شب زوزه ی بادی که زمستان دارد
فصل سرمازدگی شایعه در جریان است
خانه در دایره ی حرم تموز است ولی
یخ و قندیل فقط در سرم آویزان است
نیمه شب با خود من فکر مدارا غلط است
دل من فکر شبیخون به سرم را دارد
شخص سرجوخه ی بی رحم دلم در دستش
حکم اعدام عجیب پسرم را دارد
نیمه شبها خودم از حال خودم می ترسم
غرق در بهت مو مبهوت تر از مبهوتم
انتظاری عبث از چشم و دلم می بارد
شکل بی شکل خطرناک دو تن باروتم
در سرم نبمه شب از جیغ و جنون لبریزم
در سکوت شب سرگیجه پر از فریادم
قسمت زلزله خیز نوک خودکار منم
بهترین وصف همین است خراب آبادم
سرم از همهمه ی وحشت کابوس پر است
کاسه ی گود نگاه از هیجانم خالی است
روی تصویر جهان از همه کمرنگ ترم
منطق و فلسفه ام پوچ و کم و پوشالی است
مثل مرداب سرم ساکن و وحشتناک است
نیمه شب ها به یقین حال دلم سنگین است
اینچنین است که شب تا به سحر بیدارم
اینچنین است که شب های دلم غمگین است
ساعت از نیمه ی شب های خطر رد بشود
پای کابوس به عمق شب تو باز شود
موج تردید به ساحل بزند تا شاید
آخرین فصل تو با حادثه آغاز شود
نیمه شب از تب کابوس هراسان بپری
عطش و حسرته آغوش و نفس های کسی
آخرش جان تو را قبضه کند در تخت ات
تا به پایان خودت در شب حسرت برسی
نیمه شب اشک به چشمان تو ملحق بشود
نیمه شب از تب کابوس نفس ات تنگ شود
حجم تنهایی ات از شهر فراتر برود
بودن ات گنگ و جهان تا به ابد لنگ شود
نیمه شب لرزه ی کابوس بیفتد جانت
خانه با خاک فلاکت زده یکسان بشود
تا دم مرگ فقط جان بکنی تا شاید
لقبت پیش خدا حضرت انسان بشود!
نیمه شب حضرت کابوس قدم رنجه کند
فصل بی خواب ترین سال تو آغاز شود
در سماع تن وحشت زده ات شمس شوی
دری از قعر جهنم به شب ات باز شود
پادشاهان جهان در شب زیبای شما
نیمه شب در سر من با خود من در گیری
رمل و قرآن و دعا ، زمزمه ی شیطانی
شب من وحشت شب های بد جن گیری
نیمه شب افعی جادو بخزد در تخت ات
بختک خوک صفت پرت شود روی تن ات
دهنت قفل شود جم نخوری خشک شوی
باد هو هو بکند جن برود در بدن ات
تار وحشت بتند در بدن ات خوف و رجا
وهم با دست خودآزار خطر نقض شود
با صدای نفس ات روی تن لخت اتاق
سایه ای خنده کنان وسوسه ی رقص شود
ناگهان قهقهه ی مرگ بپیچد همه جا
ماشه ی اسلحه ی ترس چکانیده شود
شنل حضرت کابوس معلق در اتاق
در شعاع دو سه متر از بدن ات دیده شود
سقف وارونه شود منطق شب سر بخورد
چشم خشکیده ی وحشتزده مرطوب شود
دست هایت دو طرف باز شود بر سر تخت
شکل تمثال مسیحایی مصلوب شود
وسعت جن زده گی رد شود از مرز جنون
خانه از پچ پچ و از همهمه لبریز شود
مرگ بر شیشه ی هر پنجره ناخن بکشد
مغز با ترس فزاینده گلاویز شود
کامل ماه بگیرد وسط تاریکی
زوزه ی گرگ بپیچد به شب ویرانی
بوف ناخوانده بیاید بنشیند بر سقف
طالع نحس روایت شده ی ایرانی
666 انگیزه ی منقوش به زخم
13 روز میانگین پریشان در ماه
معنی کج دهن 17 محزون در رم
عقرب خفته میان شب آسایشگاه
ناگهان لشگری اهریمنی و شیطانی
یک به یک در شب کابوس تو احظار شوند
تک به تک رشته ی موهای تو همچون مدوسا
بر سرت دسته ی وحشت زده ای مار شوند
یک طرف حضرت کابوس شنل بر دوشش
یک طرف عامل مرگ حضرت ازرائیل است
خواب در چشم چپ ات سنگ به دست آمده است
خواب در چشم دگر کشمکش هابیل است
یوکی اونا زن برفی دلش از تکه ی یخ
حضرت وحشت آساگ به فرهنگ سومر
فلاروس قاتل آگاه به تاریخ و زمان
رهبر رذل جهنم حضرت لوسیفر
دالاهان ظالم ایرلندی بی سر بر اسب
دیو دیوانه ی آزار رسان آسمادئوس
کسی از قعر جهنم سگ بی قلاده
پدر میر اجل والد مردن تاناتوس
گونه ی نادر کوتوله ی زنجیر به دست
آل اهریمنیه چیره ی بر حاملگان
مادر هرزه ی فولاد زره دیو عظیم
دشمن خونیه امشاسپسند در گاهان
مانتیکور گونه ی شیمر جانور صورت و سر
روح نامرئی وحشی جن بی رحم بلوچ
جن نسناسیه اسطوره ی تک چشم یه پا
آخرین ترس منم در شب دندانه قروچ
صندوق کهنه ی ممهور مذین به طلسم
طفل جادو شده ی تلخ قدم در شب زا
سرنوشت به خود آلوده ی در خویش فرو
نقطه ی مرکزیه دایره ی سحر و دعا
سیب مسموم به زهر وسوسه ی باغ بهشت
کلک آخر شیطان ورق آس خبیث
لوح فرسوده ی مدفون وسط گورستان
حس و حال بد یک پیرزن فال نویس
ترک شوم عمیقه وسط آینه ها
زار ساکن به تن مردم معصوم جنوب
قفل پنهان شده ی مشت کسی در شب عقد
بخت سر خورده دچار غم پر رنگ غروب
پاره ی پیرهن ات محفظه ی ناخن و مو
بدنت مسخ موکل شده در ساعت نحس
هدف آیه ی مشکوک به تعویذ و طلسم
مورد حمله ی افسون و شب و وحشت و ترس
پسر دوم یافث نوه ی حضرت نوح
دودمان سوخته مکتوب خود عهد عتیق
از رگ و ریشه ی یاجوج جدا از ماجوج
ذبح با نیت مکتوم شدن مقتل تیغ
مقصد و خانه ی شب های عزازیل رجیم
بخت برگشته ی گمره شده مارید و مرید
اسم اعظم شده واقف به تو عفریته ترین
اسم شب اسم خودم بود کسی گفت وحید ؟؟؟!
پنجه ی ترس و شب و خرخر آرامش من
شیر نر در قفس دلقک دل می جنگید
حضرت منفعل موذی کابوس فقط
گوشه ی تخت نشست و به شرایط خندید
تخت خوابم شده تابوت عظیمی که کسی
طاقتش نیست که حملش بکند جز خود من
سایه ای تحت نظر داشت مرا در همه حال
مرگ بر سایه و تابوت و شب بیخود من
مرگ بر هر چه که باید باشد تا که دلت
در شب وحشت کابوس کمی گرم شود
مرگ بر آنچه که باید باشد تا شاید
حضرت میر اجل سنگ دلش نرم شود
مرگ بر این لحظاتی که فقط تاریکی ...
مرگ بر ثانیه هایی که فقط تنهایی...
مرگ بر او که خطا کرد و رها کرد و گریخت...
مرگ بر سفسطه ی آدمک هر جایی !
ضربه ی ساعت شب خورد و بهم خورد دلم
در خودم عق زدمو نبض غرورم خوابید
سایه ام صندلی مرگ خودم را هل داد
شعره خورشید خودم بود که به من می تابید
بغض سد کرده ی راه نفسم باز شکست
فصل بارانیه پاییز من از راه رسید
گریه محکم بغلم کرد و مرا هی بوسید
هیچ کس در شب کابوس به دادم نرسید
مثل یک مرثیه در گوش خودم پیچیدم
یک شب دیگر تقویم پدرسگ کم شد
خنجر حضرت کابوس مرا باز نکشت
خواب در محضر شب سلسله ی ماتم شد
ماتم شب نتوانست هلاکم بکند
اینچنین بود که کابوس دو در من جوشید
باز انگیزه ی ماندن به مراتب چربید
ناخودآگاه من از جام رشادت نوشید
در سکوتی که زمان عمر مرا می بلعید
ناگهان حضرت کابوس به من گفت "پدر"
دم رفتن شنل اش را روی دوشم انداخت
خنده ای تلخ زد و گفت خودت را بنگر !
آخرین حرف دل حضرت کابوس این است:
آب پاکی است که بر دست شما می ریزم
هر کسی با منو کابوس ۲ بیعت نکند
قبر خود را بکند در ششم پاییزم...


 

نظرات کاربران

خطا : برای ارسال نظرات باید عضو شده باشید
پخش / توقف پخش
Space
قطع صدا
M

جلو بردن
عقب بردن

موسیقی بعدی
N
موسیقی قبلی
P

زیادی صدا
کمی صدا

تکرار
R
بدون ترتیب
S

کاور اصلی
C
راهنمای پخش
H