وحید موسویان رز مشکی
ترانه: وحید موسویان
Vahid Mousavian Rose Meshki
Lyric: Vahid Mousavian
قدرتی نیست به پاهای قلم کرده که با
قدمی از من و احوال دلم دور شوم
کاش قلاده به گردن زده بودم که کسی
بکشد محکمو مجبور شوم کور شوم !
هق هق مرد فقط شرم زمین است عزیز
جان من ! کوه تلو خوردن خود را دارد
لرزه افتادنه این سلسله بی شک باید
آسمان را به تلاطم به جنون وادارد
شیر زخمی خطرش بیشتر از شمشیر است
وای از آن روز کسی فکر خیانت بکند
مرد و نامرد در این شهر ندارد فرقی
منتظر باش که این شیر قیامت بکند
مار اگر کینه بگیرد به دلش بد بختی
شک نکن نیمه شبی دور گلو خواهد بود
آنچنان تحت فشار بدنش خورد شوی
تا بفهمی که بریدن تا چه حد راحت بود
وای از آن روز که در چشم چپ اقیانوس
بغضه دلتنگی دریاچه پدیدار شود
ناخدا و ملوان و همه ی کشتی ها
طعمه ی موج پریشان و تن دار شود
قله ی خواب دماوند مو بیداریه من
حاصلش ترک جهان است به پاهای خودت
تا هلاکت نکنم باز نخواهم خوابید
این به جبران سکوت بد لب های خودت
لحظه ای را متصور شو یک جغد سفید
بال و پر باز کند خانه خرابت بکند
شمع مجلس شده ای ای رز مشکی برخیز
نکند داغ دل آشوب من آبت بکند !
وای اگر رد بدهم مرز خودآگاهی را
بدرم صورت هر آدم بی سیرت را
جان به تاراج بگیرم و تو هم خیس کنی
جامه را – پاره کنی سر زده تصویرت را
ناگهان یک قدم از خویش جلوتر رفتم
جیغ ترمز به ملاقات خیابان آمد
چمدان دست مرا پس زد و بر خاک افتاد
نیمه شب از دل خانه صوت قرآن آمد
برزخ سرد خیابان که در آغوش کشید
بدنم را به خودم آمدمو فهمیدم
آخر قصه غم انگیز تر از آغاز است
روح در مسخ تنم بود که می ترسیدم
تکیه بر منطق بی منطق دنیا زده ایم
تا زمین خوردن مان راه فقط یک قدم است
کاوش فلسفه ی بودنمان مسخره بود
عشق یک فرضیه در فرضیه های عدم است